عشق |
|
هنگامی که لیلی رخ در نقاب خاک کشید مجنون به قبیله وی آمد ونشان از گور او خواست ، کسی ننمودش ، به راه افتاد و به هر گوری که میگذشت مشتی از خاکش میبوئید ، تا آن که خاک گوری را بوئید و آنرا شناخت و سرود : می خواستند گور وی را از عاشق پنهان کنند اما بوی خوش تربتش نشان از گور او داد وآنقدر این بیت را تکرارکرد که جان بداد و در کنار وی به خاکش سپردند . برگرفته از کتاب کشکول شیخ بهایی
نظرات شما عزیزان:
|